سفارش تبلیغ
صبا ویژن
- عاشق یل ام البنین

هرگاه دانش انسان افزون شود، بر ادبش افزوده و بیم وی از پرودگارش، دو چندان شود . [امام علی علیه السلام]

u کل بازدیدها : 8031

u بازدیدهای امروز : 6

u بازدیدهای دیروز : 2

u  RSS 

u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

سه شنبه 85/7/25 ساعت 1:21 صبح

i 

چشمک ستاره‏ها، روى مخمل سرمه‏اى آسمان عادى بود . انگار لشکر ستاره‏ها در پشت‏خاکریز «راه شیرى‏» سنگر گرفته‏اند، تا براى همیشه یاد مردانى را که از روى همین خاک به آسمان راه گشوده‏اند، پاس بدارند . بیرون چادر نشسته بود . در گوشه‏اى تنها .

زیر نور منورها، اشک هایش مثل یاقوت سرخ تلالو داشت . سعید و مسعود همیشه با هم بودند و حالا در این شب پر منور، پیکر مسعود در آغوش سعید بود . چه گریه غریبانه‏اى داشت سعید! پیشانى مسعود را مى‏بوسید و با بغض مى‏گفت:

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد ......... یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

چند روز پیش مسعود با خودکار میان بچه‏هاى مى‏گشت و از همه مى‏خواست روى پیراهنش را امضاء کنند تا در آن دنیا شفاعتش کنند . هیچ کس نمى‏دانست که خو او باید ما را در آن دنیا شفاعت کند .

بعد از آن شب، چشمان سعید کاسه‏اى شد پر از دریا .

و من هر روز، لحظاتى به زوایاى خاطراتش سر مى‏گذاشتم . . .

قرار نبود بى هم جایى برویم، همیشه حس مى‏کردم روح نیمه کاره‏ام با او کامل مى‏شود . همه در کنار او فرصت مى‏یافتند که خودشان باشند، در عین آن که بى اعتنایى هم نمى‏کرد و با همه گرم مى‏گرفت . وقت مصافحه با دو دست پیش مى‏آمد و با تمام قد، خم مى‏شد .

حرف هایش همان قدر که لطیف و دوست داشتنى براى من بود، غریب بود و دست نیافتنى، مثل پرنده‏اى جا مانده از دسته‏اش به شتاب بال مى‏زد .

همیشه قرآن جیبى کوچکى، همراه داشت که قلب بى قرارش را آرام مى‏کرد .

از او حکایت پشت پرده این انس را جویا شدم . حرفى که برایش دل آرا بوده و به آن تحرک داده بود . به طرف چادر رفت و بعد از کمى، با اقیانوس بى انتها بازگشت .

رو به سمت نجف نشست و من هم در کنارش .

مسعود «نهج البلاغه‏» را گشود با حنجره‏اى حسینى و سوز و گدازى عاشقانه مى‏خواند:

و اعلمو انه شافع مشفع و قائل مصدق:آگاه باشید که شفاعت قرآن پذیرفته و سخنش تصدیق مى‏گردد .

و انه من شفع له القرآن یوم القیامة شفع فیه:آن کس که در قیامت قرآن شفاعتش کند، بخشوده مى‏شود .

و من محل به القرآن یوم القیام صدق علیه :و آن کس که قرآن از او شکایت کند، محکوم است . . .

صدایش مى‏لرزید و دلش از اشتیاق پر بود . آن همه که مى‏خواست پرواز کند . بعد از اندکى، گل خوش بوى دیگرى در باغچه ذکر کاشت .

آقا امام صادق (ع) مى‏فرمایند:وقتى در صحراى محشر بنده مؤمن را به پاى حساب بخوانند . قرآن در زیباترین صورت، جلوى او مى‏آید و مى‏گوید:

یا رب انا القرآن و هذا عبدک المؤمن:خدایا! من قرآنم و این بنده مؤمن توست .

قد کان یتعب نفسه بتلاوتى:خودش را براى خواندن من به رنج مى‏انداخت .

و یطیل لیله بترتیلى و تفیض عیناه اذا تهجد:شبش را در تمرین من طولانى مى‏کرد، از چشم هایش اشک جارى مى‏شد وقتى با من زنده دارى مى‏کرد .

فارضه کما ارضافى:او را خشنود کن همان طور که مرا خشنود کرد .

خداوند مى‏فرماید:اى بنده من! این بهشت‏براى تو مباح است . بخوان و بالا برو و چون آیه‏اى بخواند درجه‏اى بالا رود .

بغض مثل یک پرنده آواره در گلوى زخمى‏ام آشیانه ساخته بود . گویا قصد مهاجرت نداشت . نفسم بالا نمى‏آمد .

آن لحظات خیلى سبز گذشت . دلم بى خود مى‏لرزید . بى اختیار لبخندى بر لبانم دوید .

- مسعود جان التماس شفاعت .

او گفت:من ذالذى یشفع عنده الا باذنه:کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟ !

حرف‏هاى بى تلکف او، که در دریاى سینه‏اش موج مى‏زد، تشنگى اعماق وجودم را بر طرف مى‏کرد که:

خمپاره‏اى نزدیکش منفجر شد و ترکش در قلب او نشست . دلش آرام گرفت . امشب، شب پرواز بود و من ماندم با بال‏هاى شکسته .

به امید شفاعت او ..........

همین !!!!!!!!

زت زیاد ............ یا حق.


نوشته شده توسط: مملی سیا

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******


i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

هنوزحرفهایم تمام نشده
.:: خواندن کل این متن بیشتر از 3 دقیقه زمان شما را نخواهد گرفت.
[عناوین آرشیوشده]

*********************************

********************

:: درباره من ::

 - عاشق یل ام البنین

********************

:: لینک به وبلاگ ::

 - عاشق یل ام البنین

********************

:: آرشیو ::

تابستان 1386
زمستان 1385
پاییز 1385

********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: نوای وبلاگ::


********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ