u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
سه شنبه 85/7/25 ساعت 1:21 صبح دنبال چى هستى؟ چه مىخواهى؟ دلت گرفته یا نه، از خوشى نمىدانى چکار کنى، ها؟ راستش را بگو! نکند... اصلاً بىخیال هرکه هستى باش. خوبى براى خودت. بدى براى خودت، من هم مثل تو فقط آمدهام که دو کلمه حرف دل بزنم و بروم. چه فرقى دارد که کى آن را مىخواند. تو نه، آن یکى. من هم یکى هستم مثل خودت. چشم به هم بگذارى جوانى تمام شده و رفته پى کارش. اما من و تو چى از آن فهمیدیم؟ هیچ! غیر از این است؟ آدما وقتى خسته و دلتنگ مىشن، دست به کاراى مختلف و عجیبى مىزنن. بعضىها فقط با یه گرد و غبارى که تو چشمشون بره، به زمین و زمان، بد مىگن و غُر مىزنن، که چرا وقتى باد مىیاد، خاک بلند مىشه. بعضىها هم بر عکس، هیچى نمىگن، شکایت نمىکنن و با کسى هم، درد دل نمىکنن ؛ فقط تو خودشون مىریزن و حرص مىخورن، ولى یک کلمه حرف نمىزنن! زندگى بهانهاى استبراى ما تا بتوانیم گاهى دلمان را به سمت و سویى بکشانیم که عطر حضور مىدهد . جانمازم راکه باز میکنم، عطر مهر و تسبیح کربلا میپیچد توی فضا. هرچه به مغزم فشار میآورم چیزی از کربلا به یادم نمیآید. نیزه ... خون ... عطش ... همین، فقط همینهاست که از کربلا توی ذهنم حک شده است. نگاهم به شال سیاهِ توی جانمازم که میافتد، نمیدانم چرا بیاختیار گریهام میگیرد. نمیدانم شاید برای خودم گریه میکنم. شاید به یاد هالة سیاهی که اطراف قلبم را گرفته، میافتم. شال را بر میدارم. یاد شبهایی که با این شال راه میافتادم به سمت هیئت و ... ارتباطم با خدا غبار گرفته است. فهرست دعاها را از یاد بردهام. نمیدانم شاید هم آنها مرا از خاطر بردهاند. مدتهاست که دیگر عهدی با دعای «عهد» نبستهام. آنقدر جمعهها تند آمدهاند و رفتهاند که دیگر حسابش از دستم رفته که چند صبح جمعه دعای «ندبه» سر ندادهام. نمیدانم چرا یکهو این طور شد. نمیدانم این خواب سنگین از کجا پیدایش شد که اینطور گیجم کرد؟ گیجم، خیلی گیج، یعنی سالهاست که دیگر حواسم سرجایش نیست. همینطور برای خودش هرجا که میخواهد میرود. راستی چه شد که ارتباطم با خدا اینقدر غبار گرفت؟!!!!!!!! ابلیس آنچنان به ریش من مىخندد که قهقههاش اشک هر دلسوختهاى را درمىآورد. به خودم میگم بابا کوتاه بیا چی شده ؟!!!!! در این مسیر پرپیچ و خم زندگى، جادههاى توفیق و استغفار هم هست. در این جاده، شبها و روزهایى از گریه و حسرت را پیش رو دارى و چهقدر خوب است در این جاده، گام برداشتن. مىدانى در این جاده، لذتى زیبا را از بارندگى خودت خواهى دید. لااقل، کمى سبک مىشوى و براى پرنده شدن، فضا را باز مىبینى. باور کن هنوز «او» تو را مىخواند. هنوز او تو را از خود نرانده و دوست ندارد کسى را که جزئى از خودش است، براند. تلاش کن تا به روشنایى و نور برسى، هر چند: عمرى بجز بیهوده بودن سر نکردیم تقویمها گفتند و ما باور نکردیم اما راه شیرینى به نام «توبه» باز است. «توبه»، همان پنجره نورانى امید است که خداوند پیش روى بندگانِ عاصى و پشیمان خود گشوده است. اگر چه توبه کردن و بازگشت به آغوش رحمت الهى، ویژه ساعات و روزهاى خاصى نیست و بنده گنهکار مىتواند در هر وقت و در هر مکان از کرده خویش نادِم گردد و توبه نماید، اما اوقاتى نیز وجود دارند که توبه کردن در آنها سفارش شده است و امکان و مقتضیات توبه در آن زمانها فراهمتر است؛ اوقاتى همچون ماه مبارک رمضان که هر لحظه و ساعتش به خاطر آکنده بودن از لطف و عنایت و غفران خدا، انسان را به بازگشت به سوى پروردگار و واقع شدن در معرض نسیمهاى آمرزش و بخشش او فرامىخواند. از اینرو، یکى از آداب ویژه روزهداران این ماه، و مقدمترین آنها، انجام توبه و درخواست مغفرت الهى است، و در هر شب این ماه، فرشتهاى روزهداران را ندا مىدهد که «آیا توبه کننده و آمرزش خواهندهاى نیست؟» پس واى به حال ما اگر ماه رمضان را به پایان بریم و همچنان بارىگران از گناه و نافرمانى خدا بردوش داشته باشیم، که پیامبرصلىاللهعلیهوآله فرمود: «تیره بخت کسى است که از مغفرت خدا در این ماهِ بزرگ محروم گردد». همین !!!! زت زیاد ...... یا حق. نوشته شده توسط: مملی سیا ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ هنوزحرفهایم تمام نشده ********************************* |
||||
******************** :: درباره من :: ******************** :: لینک به وبلاگ :: ******************** :: آرشیو :: تابستان 1386 ******************** :: وضعیت من در یاهو:: ******************** :: نوای وبلاگ::
******************** :: خبرنامه ::
******************** |
||||