u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
یکشنبه 86/5/14 ساعت 7:9 صبح خدایا با من قهری !!!!! بنده ی من! نماز شب بخوان که یازده رکعت است .... - خدایا ! خسته ام ، نمیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم ! بنده ی من ! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان .... - خدایا! سه رکعت زیاد است ! بنده ی من ! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو .... - خدایا ! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم ، خواب از سرم میپرد ! بنده ی من ! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یاالله .... - خدایا ! هوا سرد است و نمیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم ! بنده ی من ! در دلت بگو یا الله ، ما نماز شب بزایت حساب میکنیم .... بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد ..... - ملائکه من ! ببینید من اینقدر ساده گرفته ام ، اما بنده ی من خوابیده است . - چیزی به اذان صبح نمانده است ، او را بیدار کنید ، دلم برایش تنگ شده است ، امشب با من حرف نزده است ..... - خداوندا ! دو بار او را بیدار کردیم ، اما باز هم خوابید .... - ملائکه من در گوشش بگوئید پروردگارت ، منتظر توست .... - پروردگارا ! باز هم بیدار نمیشود ! اذان صبح را میگویند ، هنگام طلوع آفتاب است .... - ای بنده ! بیدار شو ، نماز صبحت قضا میشود .... خورشید از مشرق سر بر می آورد . خداوند رویش را بر میگرداند. ملائکه من ! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم ؟ وای نه ! .... خدای مهربونم ...... با منم قهری ؟؟!!! ولی باز هم خدا من رو میبخشد .... و باز هم !.... همین !!!! زت زیاد ..... یا حق. نوشته شده توسط: مملی سیا ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ هنوزحرفهایم تمام نشده ********************************* |
||||
******************** :: درباره من :: ******************** :: لینک به وبلاگ :: ******************** :: آرشیو :: تابستان 1386 ******************** :: وضعیت من در یاهو:: ******************** :: نوای وبلاگ::
******************** :: خبرنامه ::
******************** |
||||