u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
سه شنبه 85/7/25 ساعت 1:21 صبح اناانزلناه فی لیله القدر معناى شب قدر چرا این شب، شب قدر نامیده شده، در آن چه اسرارى نهفته و چه وقایع و حوادثى در آن رخ داده و رخ مى دهد؟ مفسران قرآن کریم با استفاده از قرآن و احادیث پیشوایان معصوم علیهم السلام، درباره نام گذارى این شب به شب قدر مطالب و دلایل زیادى آورده اند. شب قدر یعنى شب بزرگ و با عظمت, زیرا در قرآن کریم، قدر به معناى منزلت وبزرگى خداوند عالم آمده هم چنان که در این آیه مى خوانیم: (ما قدروا الله حق قدره) آنان عظمت خداوند را نشناختند حبیش، در کتاب وجوه القرآن ، لیله القدر را به لیله العظمه معنا کرده رمز این بزرگى هم در خود سوره قدر بیان گردیده است آن جا که مى فرماید: شب قدر, از هزار ماه بهتر است ای اول مظلوم مردى بود از قبیله آفتاب با دلى به وسعتبىکرانهها او را نه زمانه مىشناختش، نه زمانیان اندیشناک بود بر «قوم خویش» و بر «ابناى روزگار» و بیمناک بر هوسهایى که چشمهاى بصیرت را به یغما بردهبود. به قدرى که بر سرگذشت پیشینیان آگاه بود، بر سرنوشت آیندگان نیز اندیشه مىکرد. چه شامگاهان که سر بر بالین آسایش نمىنهاد مگر با قیام و قعود عارفانهاش و چه صبحگاهان که برنمىخاست جز با کمر بستن به خدمتخلق. به که مىمانست که کسى را با وى مانندى نبود و که چون او مىدانست که داناى اسرار مگو او بود. در شجاعتش همه دانند که «اسد بیشه فتوت» بود و بر عدالتش همه معترف، تا بدانجا که «شهید عدالت» نامگرفت. هیچ کس، چون او آن مقام نیافت، کعبه به یمن قدمش چاک مىزند و مسجد به خونش، غسل طهارت مىکند. کدام مرشد و مرادى توانى یافت چون محمد که در لیلةالمبیت پیشمرگى او کند و کدام همسرى توانى جست جز فاطمه که کوثر در شان اوست. در نبرد هماوردى نداشت و در دوستى، نظیرى نه. روح بىقرارش جز درگاه نیایش، قرار نمىیافت، لطایف حکمى و آیات قرآنى حد کلام او بود و عمل به احکام آن، مرام او. درس آموخته مکتب وحى بود و شکوه دین، جلوهاى از شگفتىهاى او. به برق نگاهى، رعدى در دلها برمىفروخت و به اشاره سرانگشتى، مس وجود، طلاى حقیقت مىشد و ... اما آیا از غربت این اول مظلوم عالم همه شنیدهاى: - از نجواى شبانهاش با چاه. - از گریههاى غریبانهاش در نماز. - از شکیبایى 25 سال، سکوت و خانهنشینى. - از تازیانههاى ناجوانمردانهاى که بر پیکر فاطمهاش زدند. - از طعنهها و سبکسرىهایى که چون گرز گران بر سرش مىکوفتند. - و بیش از همه تنهایى غریبانه على. آن هم بعد از عروج مردى که وجودش از او هستیافت و مرگ بانویى که هماره یکتا انیس و مونس او بود. دیگر براى على جز اندوه و تنهایى و غریبى چیزى نمانده است; دیگر کسى را هماورد و همتاى او نیست. او در این عالم تنها بود، مظلوم زیست و مظلومانه نیز زندگى را بدرود گفت. زت زیاد ...... یا حق. نوشته شده توسط: مملی سیا ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ هنوزحرفهایم تمام نشده ********************************* |
||||
******************** :: درباره من :: ******************** :: لینک به وبلاگ :: ******************** :: آرشیو :: تابستان 1386 ******************** :: وضعیت من در یاهو:: ******************** :: نوای وبلاگ::
******************** :: خبرنامه ::
******************** |
||||