سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 - عاشق یل ام البنین

شریف‏ترین بى‏نیازى ، وانهادن آرزوهاست . [نهج البلاغه]

u کل بازدیدها : 8014

u بازدیدهای امروز : 6

u بازدیدهای دیروز : 0

u  RSS 

u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

یکشنبه 86/5/14 ساعت 7:9 صبح

i 

خدایا با من قهری !!!!!

بنده ی من! نماز شب بخوان که یازده رکعت است ....

- خدایا ! خسته ام ، نمیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم !

بنده ی من ! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان ....

- خدایا! سه رکعت زیاد است !

بنده ی من ! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو ....

- خدایا ! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم ، خواب از سرم میپرد !

بنده ی من ! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یاالله ....

- خدایا ! هوا سرد است و نمیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم !

بنده ی  من ! در دلت بگو یا الله ، ما نماز شب بزایت حساب میکنیم ....

بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد .....

- ملائکه من ! ببینید من اینقدر ساده گرفته ام ، اما بنده ی من خوابیده است .

- چیزی به اذان صبح نمانده است ، او را بیدار کنید ، دلم برایش تنگ شده است ، امشب با من حرف نزده است .....

- خداوندا ! دو بار او را بیدار کردیم ، اما باز هم خوابید ....

- ملائکه من در گوشش بگوئید پروردگارت ، منتظر توست ....

- پروردگارا ! باز هم بیدار نمیشود !

اذان صبح را میگویند ، هنگام طلوع آفتاب است ....

- ای بنده ! بیدار شو ، نماز صبحت قضا میشود ....

خورشید از مشرق سر بر می آورد . خداوند رویش را بر میگرداند.

ملائکه من ! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم ؟

وای نه ! ....

خدای مهربونم ...... با منم قهری ؟؟!!!

ولی باز هم خدا من رو میبخشد ....

و باز هم !....

همین !!!!

زت زیاد ..... یا حق.


نوشته شده توسط: مملی سیا

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

یکشنبه 86/5/14 ساعت 7:8 صبح

i 

وقتى نام امیرمؤمنان على‏علیه السلام روى زبان آدما نقش مى‏بنده آدم احساس مى‏کنه روى ابرها داره راه مى‏ره و حالا که ما مى‏خواهیم توى این برنامه روى ابرهاى باصفاى نام على‏علیه السلام راه بریم بذارید با تمام وجود فریاد بزنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

راستش بخواید ما عاشقاى حضرت امیر توى تمام عیدا و شادى‏ها از همه بیشتر دلمون به یه عید خوشه ، یعنى با یه عید که خیلى صفا مى‏کنیم و اون عید غدیر .

 این عید غدیر چند تا ویژگى عمده دارد، اول این‏که بر پیشانى نورانیش نام مولا ثبت‏شده، دوم این‏که تمام تاریخ هزار و چهارصد ساله شیعه توى این روز رقم مى‏خوره و سوم و چهارم و پنجم و... این‏که ما شیعه‏ها توى این روز مست مى‏شیم مست از صهباى غدیر خم، مست از نام على، مست از لطافت چشمان با طراوت مردى که تپش قلب ما شیعه‏ها با نبض ملکوتى اون کوک مى‏شه ............ یا على مدد

همه جمع شده بودند دریایى از مردم دور تا دور اقیانوس چشم‏هاى پیامبر موج مى‏زد تا چشم کار مى‏کرد نگاه‏هایى بود که بر لب‏هاى یاقوتى پیامبر دوخته شده بود. ابرها هم گوش مى‏کردند صداى بال فرشته‏ها هم موسیقى متن این صحنه جاودانه بود ناگهان سکوت همه جا را گرفت:

«من کنت مولاه فهذا على مولاه‏»

صداى دف بود و هلهله که زمین و زمان رو پر کرده بود. از دست‏هاى روشن پیامبر که بازوان سبز مولا رو به سمت آسمان کشیده بود خطى نورانى به سمت ابدیت کشیده شده بود. همه چشم‏ها تصویر بزرگ‏ترین رخداد تاریخ‏رو ثبت مى‏کرد سلمان و ابوذر در پوست‏خودشون نمى‏گنجیدن ، تمام سختى‏ها آسان شده بود. چقدر دنیا قشنگ بود رنگین‏کمانى از عشق سرتاسر غدیر خم‏رو پر کرده بود خیلى از چشم‏ها بودن که تاب تحمل دیدن نورانیت این لحظات رو نداشتن اما هر چى بود عشق بود و عشق بود و عشق.

نقل و شیرینى بین بچه‏ها دست‏به دست مى‏چرخید ، یک لحظه خنده از روى لب‏ها پاک نمى‏شد همه شاد بودند سید على میکروفون برداشت و گفت: «هر کسى محب على هر چه در توان داره بریزه توى حنجرش و یک صلوات حیدرى بفرسته‏»

و بچه‏ها مثل غرش یک رعد برق شروع کردن به صلوات فرستادن. یواش یواش ترنم نام نام على مثل ترانه بارون سقف شیرونى قلب‏هارو نوازش مى‏داد.

على على / على على / على على / على على /

و سید على با اون چهره دوست داشتنیش شروع کرد به خوندن:

من ار به قبله رو کنم

به عشق روى او کنم

على على / على على / على على / على على /

کمتر صدا شادى بچه‏هارو مى‏شنیدم و بیشتر توى حال خودم بودم مگه توى این واژه سه کلمه‏اى چه سرى نهفته است که این همه آدم‏رو از خود بى‏خود مى‏کنه

نماز بى‏ولاى او

عبادتى است‏بى‏وضو

به منکر على بگو

نماز خود قضا کند

على على / على على / على على / على على /

شاید باورتون نشه اما اونقدرى که این عید در زندگى ما تاثیر داره شاید هیچ اتفاق دیگرى نتونه این‏قدر مسیر زندگى مارو تغییر بده.

از غدیر خم اونچه باقى مونده عشق به ولایت ، شاید این تعبیر بد نباشد که بگیم خدا هم تمام بعثت پیامبران‏رو خصوصا رسالت‏حضرت محمدصلى الله علیه وآله رو در گرو این اتفاق قشنگ گذاشته .

غدیر حادثه‏اى است که کمال دین در گروه اون یعنى از حضرت آدم تا پیامبر خاتم همه و همه براى اعتلاى یک دین الهى کوشش کردند و این دین تنها وقتى کامل مى‏شه که تجلى دستان على در دستان پیامبر آسمان و زمین رو روشن کنه.

خلاصه اون لحظه‏اى که دستان على آسمون شکافت 124 هزار پیامبر ثمره تلاش‏ها و سختى‏هاشون چشیدند و این لحظه چقدر زیبا و دوست داشتنى است.

و باز هم سید على مثل همیشه مثل بلبل‏هاى عاشق مى‏خواند:

مست از جام اقاقى شد دلم

بى‏خود از چشمان ساقى شد دلم

اى خداى دیده بارانى‏ام

محو در اندیشه‏اى عرفانى‏ام

در نگاهم موج دریا مى‏شود

شعرهایم وقف مولا مى‏شود

جام‏هاى ما اسیر خم اوست

مستى ما از غدیر خم اوست

«وال من والا»ست در خم غدیر

عشق ما مولاست در خم غدیر

حیدر کرار مست مى‏شویم

همچون مالک پاى بستت مى‏شویم

ساقى خم غدیرى یا على

دست ما را چون نگیرى؟! یا على

زت زیاد ................ یا حق.


نوشته شده توسط: مملی سیا

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

یکشنبه 86/5/14 ساعت 7:8 صبح

i 

محرمی دیگر از راه می‌رسد و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان‌های خسته خویش زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.

محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل‌ها متوجه روزی می‌شود که بزرگ‌ترین روزهای مصیبت است.

اشک‌ها در غم برترین انسان‌های عالم جاری می‌شوند. وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه‌گرند؛ آیا نباید انسان‌ها با این آفریدگان هم‌نوایی کنند و با یادآوری آن‌چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه‌ای همیشگی داشته باشند؟!

آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟! در حالی که قرن‌ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح و ابراهیم مصیبت‌های او را می‌شنوند و بر مظلومیتش اشک می‌ریزند.

در حالی که جدش رسول خدا(ص) اعضا و جوارح او را که همان محل فرود آمدن شمشیرهاست، می‌بوسد و در غربت فرزندش گریه می‌کند.

در حالی که پدرش امیرمؤمنان (ع) در کنار شطّ فرات می‌ایستد و مصائب فرزندش را بر ابن‌عباس بازگو می‌کند و چنان بر او می‌گرید که محاسنش ‌تر می‌شود و اشک بر سینه مبارکش می‌ریزد. آن‌گاه که مادرش زهرا(س) قبل از ولادتش بر او محزون و غمگین می‌شود و برای میوه دلش اشک می‌ریزد.

در حالی که برادرش حسن(ع) در حالی که در اثر سمّ در بستر شهادت قرار گرفته، او را بغل می‌کند و با خبر دادن از مصائب روز عاشورا بر او گریه می‌کند.

در حالی که امام سجاد(ع) عمری را با یاد کربلا می‌گذراند و هیچ آبی را جز با اشک ریزان بر مصائب پدر گرامی‌اش نمی‌نوشد.

در حالی که امام صادق و کاظم(ع) در ایام محرم غرق در ماتم و گریه می‌شوند و لبخند از لبانشان محو می‌گردد و خودشان روضه خوان جد غریبشان می‌شوند.

در حالی که امام رضا(ع) غمنامه خویش را در عزای جد بزرگوارشان می‌سراید و یادآوری روز عاشورا را مایه مجروح گشتن پلک‌ها و ریزان شدن سیل اشک‌های خود می‌شمارد.

و آن‌گاه که امام زمان(عج) خود را نوحه‌خوان همیشگی و گریه کننده هر شب و روز مصیبت‌های جد بزرگوارشان می‌داند و گریه کردن بر او را تا آن‌جا که به جای اشک، خون از دیده ببارد، وظیفه خود می‌داند.

از آن واقعه قرن‌ها می‌گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم‌چنان در دل‌ها فروزان‌ است؛ چرا که به فرموده پیامبر(ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب‌های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی‌گراید».

آری! این عشق و شور حسینی که هرساله با آمدن محرم به اوج خود می‌رسد، ودیعه‌ای است از سوی خداوند در دل‌های مؤمنان.

همین!!!!!!

زت زیاد ....... یاحق.


نوشته شده توسط: مملی سیا

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

یکشنبه 86/5/14 ساعت 7:8 صبح

i 

سلام بر کسی که در راه خدا بر داغها و مصائب فراوان صبر نمود . سلام بر مظلومی که تنها و بی‏یاور گردید . سلام بر ساکن تربت پاکیزه . سلام بر صاحب قبه بلند مقام، سلام‏بر کسی که پیشتیبانش خدا است . سلام بر کسی که جبرئیل به او افتخار می‏کند . سلام بر کسی که میکائیل به گهواره جنبانی و ثنا خوایش سرافراز است . سلام بر کسی که بیعتش را شکستند . سلام بر آقایی که احترامش را ظاهرا از بین بردند . سلام بر جد بزرگواری که با خون زخمهایش غسل داده شد . سلام بر کسی که با ستمکاری خونش را ریختند . سلام بر کسی که شربت مرگ با طعم نیزه و شمشیر به کامش ریخته شد . سلامی بر مظلومی که رگ دلش با تیر سه شعبه گسیخته شد . سلام بر آقایی که خود حامی دیگران بود و بی‏یاور ماند . سلام بر محاسن خضاب شده‏ات، سلام بر چهره به خاک و خون آلوده‏ات . سلام بر دندان کوبیده‏ات با چوب خیزران و چوبدستی عبیدالله، سلام بر سر مقدست که بر فراز نیزه عدوان زده شد .

 

سلام، سلام بر دشت تفتیده عشق، سلام بر میدان عشق بازی یاران عاشق دلباخته کوی معشوق . سلام بر تشنگی کشیده در کنار نهر آب . سلام بر تو ای کربلا، سلام بر تو ای دشت پر بلا . سلامم را با گلوی بغض فرو خورده‏ات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگی‏ات و با جگر سوخته‏ات و قلب پاره‏پاره‏ات پاسخ گو . می‏خواهم که با تو سخن بگویم می‏خواهم بقچه حرفهای بردوش مانده‏ام را برای تو پهن کنم نمی‏دانم، نمی‏دانم تاب شنیدن حرفهایم را داری یا نه؟ تو خود بگو حدیث عشق را با کدامین زبان قاصر می‏توان بیان کرد و راستی گفتی که در گذر زمان شاید کربلا و آن غم جانسوزش را فراموش کنم و تو (کربلا) واقعا نمی‏دانستی یا در خاطرات نمی‏گنجید که هر چه می‏گذرد داغ آن غم پنهانی تو در من سوزناک‏تر می‏شود به قدری که بندبند تنم را به آتش کشیده است .

کربلا اندکی درنگ کن تو که خود شاهد بودی برایم بگو: هنوز صدای شیهه اسبان تشنه قافله عشق را می‏شنوم . هنوز گرد و غبار سم اسبان را به چشم می‏بینم . هنوز رد پای غریبانه حضرت زینب علیها السلام بر روی تل زینبیه باقی مانده است . هنوز نوای دلنشین آخرین نماز امام حسین (ع) در گرما گرم ظهر عاشورا آن مقتدای هر چه عاشق که هست در گوش جانم طنین انداز می‏شود .

هنوز پرپر شدن آن نو گل نوخاسته دامن ائمه را می‏بینم و مشاهده می‏کنم . هنوز فریاد العطش العطش طفلان معصوم حرم در تاریخی از فراسوی سال‏ها به گوش می‏رسد آیا تو می‏شنوی . هنوز آوای «یا اخا ادرک اخای‏» ابوالفضل العباس در گوش زمین و زمان به کرات تکرار می‏شود و اگر قدری درنگ کنی به گوش جان می‏توانی آن را بشنوی .

هنوز فریاد «هل من ناصر ینصرنی‏» حضرت امام حسین را به رسایی می‏شنوم، نمی‏دانم که آیا تو آن لحظه را درک کردی یا نه؟ . . . .

کربلا می‏دانم من و تو هر دو دلتنگیم من دلتنگ درک نکردن واقعه عاشورا و تو دلتنگ مردان نامرد روز عاشورا که حسین زمانشان را یاری نکردند .

کربلا بغض فرو خورده‏ات را امروز برای من شکوفا کن و بگو بگو کربلا . . . کربلا . . . خاطر کوچکم دیگر یارای گفتن ندارد . تو بگو: بگو که چگونه تاب آوردی؟ بگو که چگونه توانستی صحنه عاشورا را ببینی و خم بر ابرو نیاوری . بگو که چطور شیهه اسبان هنوز در گوش جانت طنین انداز است . بگو، بگو که هنوز هم که هنوز است در سجده نمازت برای واقعه عاشورا خون گریه می‏کنی . بگو بگو که هنوز به یاد تشنگی کربلا کام جانت‏خشک خشک است و جگرت هنوز هم به یاد آن روز تبدار است .

کربلا بگو بر تو چه گذشت آن زمان که قافله عشق با خیل خصم به مبارزه برخاست و تو چگونه توانستی تحمل کنی که کبوتران قافله عشق یکی پس از دیگری جلوی چشمانت پرپر شوند و آیا جگرت آتش نگرفت؟ آیا جگرت آتش نگرفت زمانی که امام حسین (ع) تنها و بی‏یاور در برابر انبوه دشمن ایستاده بود، آه می‏دانم که گفتی دستانت‏بسته بود و پاهایت از حجب و حیا یارای راه رفتن نداشت و از چشمانت‏باران خون می‏بارید و راستی آن هنگام که شمر بی‏حیا سر از تن گل آلاله شفق فام قافله جدا می‏کرد در قلب تو آشوبی به پاخاست و طوفانی در گرفت که دیگر چشم را یارای دیدن نبود . کربلا، بگو که آن سه روز و دو شبی که پیکرهای شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانی پینه بسته‏ات میهمان بودند تا با آنان چه رازها گفتی؟ با پیکر بی‏سر آلاله شفق فام عرصه عشق چه گفتی آیا با او و با قلب‏ش درد دل کردی و گفتی که تو را یارای کمک نبود گفتی که دلت از این واقعه آتش گرفته . . . .

نه کربلا نگو نگو که برو از شاهدان عرصه عشق و عشق‏بازی کربلا بپرس، همه آنان اینک آرام در بستر تاریخ خفته‏اند و تاریخ در آسمان قلبش هنوز به آنان می‏بالد و فروغ و روشنایی راهش را در این عرصه تاریکی و وحشت از آنان می‏گیرد . بگو کربلا که تو عاشورا را آن بزم عشق بازی را در سال 61 هجری درک کردی ولی من جوان پس از سالها که از آن واقعه می‏گذرد یعنی 362 سال پس از آن آمده‏ام تا برایم تو بازگویی آن روز بر تو چه گذشت؟ بر تشنگان وادی عشق چه گذشت؟ بگو از عشق! از وفا! از آن زیباترین تابلوی فداکاری که ابوالفضل العباس (ع) در خاطر تاریخ حک کرد!

کربلا بگو: «سقای تشنه لب‏» آیا عجیب نیست؟ می‏دانم که در حافظه‏ات این تصویر مانده است آنجا که سقایی تشنه لب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند .

کربلا از غروب عاشورا بگو؟ شنیدم که غروب روز عاشورا سخت التهاب آور بود برای تو؟ کربلا بگو آیا تو هم می‏دانستی که می‏گفتند نماز وصال به معشوق (خدا) وضو می‏خواهد و کبوتران تشنه حرم عشق قطره آبی نداشتند تا بیاشامند و راستی چگونه و با چه باید وضو می‏گرفتند; عشق خود ره وصال را برای 72 کبوتر تشنه قافله عشق و قافله سالارشان هموار کرد و آنان خاضعانه و خاشعانه و عاشقانه با خون شفق فام خویش وضو ساختند و سر در آستان حضرت دوست‏به سجده وصل نهادند و کربلا تو دیدی که چه پاک و بی‏ریا قامت نماز عشق بستند و پیشانی دشمن را به خاک مالیدند، آنان (دشمنان) که به خیال خام خویش با بستن آب روی آنها (امام و یارانش) قصد داشتند بین عاشق ومعشوق فاصله اندازند و تو دیدی که چگونه دشمنان از این ماجرا (وصال عاشقان به معشوق) در تعجب غرق شده بودند و نمی‏توانستند این باور را به خود بقبولانند .

کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافله سالار عشق را بر سر نیزه کردند و با خود بردند ولی هنوز دشت (دشت کربلا) پر از نور و صفا بود؟ خیمه‏های اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرونشیند . و غافل از اینکه آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید .

کربلا از دل حضرت زینب علیها السلام بگو، بگو که چگونه آتش گرفته بود و زبانه‏های جانسوز غم سنگین دل حضرت زینب علیها السلام هنوز پس از سالها گذر از آن واقعه دل اهل ولای علی (ع) را به درد می‏آورد یا می‏خواهی بگویی که نه چنین نیست؟ نه کربلا تو دیگر بر زخم دلم نمک نپاش .

کربلا زمزمه نام تو تسکین هر چه درد است نمی‏دانم نزنم چه نامی هم دردهای تو را قدری مرحم می‏نهد کربلا نامت را که برزبان جاری می‏کنم سیل اشک از دیدگانم جاری می‏شود نمی‏دانم و واقعا هم نمی‏دانم چه سری در میان نهفته است در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگی خشک خشک است ولی دل من از دوری روی تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک می‏دهد و . . . تو خود بگو چه رازی در این میان نهفته است .

کربلا راستی گفتی که آن زمان که عطر قدمهای امام علی علیها السلام برپیشانی‏ات خورد از خوشحالی چه فریادها که نزدی و نمی‏دانستی که روزی تابلوی کربلا بر صفحه قلبت‏حک خواهد شد آه از این غم جانسوز . و راستی عطر حضور حضرت زهرا در صحنه کربلا بعد از آسمانی گشتن حسین (ع) مشام جانت را نوازشگر بود این برای تو کم افتخاری نیست .

آری بر دست‏های آسمانی تو ملائک بوسه زدند و می‏زنند و تا ابد خواهند زد این برای تو کم افتخاری نیست . شبانگاهان که خلق زمین و زمان در بستر خویش آرام می‏آسایند کربلا به تماشای نو عروس ماه مشغول می‏شود، نو عروس ماه که عزادار عاشورا است و هنوز رخت‏سیاهش که تجلی گر عزاست را از تن به در نکرده است و اگر تو شاهدی که قرص صورتش می‏درخشد آن گواهی ست‏بر اینکه روزی فریادرسی می‏آید آری مولا از فراز کوههای سر به فلک کشیده انتظار می‏آید می‏آید کربلا تا بند از ستانت‏بگسلد و شور و شوق حیات نو به تو بدهد تا در پاهایت نای حرکت آید و آقا می‏آید تا انتقام خون آلاله شفق رنگ قافله عشق را از خصم دون باز ستاند وداغ غم سنگین عاشورا را از روی قلبت محو کند . آری روزی سبز قبا پوش تبار بارانی مهدی صاحب الزمان (عج) می‏آید می‏آید با ذولاجناح حسین (ع) و ذوالفقار علی . . . (ع) می‏آید تا انتقام سیلی زهرا را بگیرد می‏آید تا انتقام خون 72 کبوتر عاشق سبکبال دلباخته معشوق در میدان عاشورا رااز آن پست صفتان حیوان سیرت باز ستاند . آری می‏آید تا دیگر غروب کربلا خونرگی نباشد که دل هر شیعه ولای علی (ع) را به درد آورد .

 کربلا چه خوش گفت‏شهید همت، که کربلا رفتن خون می‏خواهد! آری کربلا هر چه در ژرفای ضمیرم جستجو می‏کنم در می‏یابم که آن خونی که بتواند مرابه آستان مقدس تو برساند ندارم و در رگهای تنم جاری نیست .

کربلا تو خود عنایتی کن و مرا به آستانت‏بخوان کربلا . جواب سلامم را بده با هر زبانی که تو را بیشتر رضاست .

کربلا سالهاست در آرزوی دیدار تو می‏سوزم و می‏سازم به امید دیدارت کربلا ، کربلا مرا نیز در شب‏های جمعه به آقا امام زمانمان (روحی فداه) برسان .

کربلا، دریاب مرا که عمری است‏سرگردان کوی توام .

همین !!!!!

زت زیاد ......... یا حق.


نوشته شده توسط: مملی سیا

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******


i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

هنوزحرفهایم تمام نشده
.:: خواندن کل این متن بیشتر از 3 دقیقه زمان شما را نخواهد گرفت.
[عناوین آرشیوشده]

*********************************

********************

:: درباره من ::

تابستان 1386 - عاشق یل ام البنین

********************

:: لینک به وبلاگ ::

تابستان 1386 - عاشق یل ام البنین

********************

:: آرشیو ::

تابستان 1386
زمستان 1385
پاییز 1385

********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: نوای وبلاگ::


********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ